چهارشنبه



سلام

به فرموده، باز از اون کارهای اولین باری کردم.

پوستم کنده شد، ولی به موقع رسیدم باغ کتاب.

و.

آشغالهای دوست داشتنی. آره، درست فهمیدی. میفهمیدم قصه ش رو.

قصه ی 5 نسل آدمهای این جامعه.

که چطور مبارزه کردند.

و با چی.

و نتیجه ی مبارزه چی شد.

و تاریخش چطور قصه شون رو روایت کرد.

تا امروز. (نع، تا اون روز ;)



حالا باتوم و مرتضی و مادربزرگ بماند.

قصه ی عشق و مبارزه بماند.

صداهای ترسناک. حملات پانیک. بماند.


اما، آشغالهای دوست داشتنی من.

.



پی نوشت:

کاش لب خونی بلد بودم  ;)



سلام

جالبه که دومین کار عجیب و اولین باری رو برای خودم انجام دادم.

نوروز امسال، با همه ی عمرم متفاوت خواهد بود.

و چقدر هیجان زده ام.

و چقدر امیدوارم که این آغاز اتفاقات هیجان انگیزی که همه ی عمرم منتظرشون بوده ام و اصولا دلیل زندگی کردنم و هدفِ بودنم این مسأله هست، باشه.


خلاصه که خوشا پرواز.

:))



سلام
دیروز قکر میکردم چقدر موضوع دارم که دربارشون بنویسم.
اصلا مدتهای مدیدی هست که وعده میدم به خودم یا حتی اینجا مینویسم که درباره ی فلان موضوع خواهم نوشت اما
اما هیچی.
حتی دیروز داشتم متن مورد نظرم رو توی ذهنم مرتب و ویرایش میکردم اما.
یهو توی همون دستم select all  کردم و  دکمه ی  delete  رو زدم و تمام.
بعد فکر کردم، خب چرا؟؟؟
چرا نمینویسی؟

اول گفتم حوصله ندارم!
بعد گفتم مخاطب ندارم!
بعدش گفتم بهانه و انگیزه ندارم!

و فکر کردم که در گذشته هم همه ی اینها نبود ولی مینوشتم گاهی.

نمیدونم چی سرم آمده.

ولی مهمترینش اینه که حوصله ندارم!


سلام

سالهای قبل توضیحات مفصلی با همین عنوان پست شده است. بنابر این فقط موارد کلی را اینجا مجدد ثبت میکنم. (اگر نیاز به اطلاعات بیشتر دارید، لطفا به پست مرتبط در سالهای قبل مراجعه فرمایید):

 

کفش مناسب/ کوله/ دمپایی/ دینار عراقی/ مقداری پول ایرانی )هزینه ی برگشت یا هزینه های احتمالی جانبی) / موبایل/ شارژر/ هندزفری/ کیف گردنی/ لیوان / قاشق/ حولهدو دست لباس کامل زیر و رو/ مسواک/ خمیردندان/ نخ دندان/ لیف/ صابون/ شامپوی سفری/ نرم کننده/  ناخن گیر/ قیچی کوچک/ نخ و سوزن/ سنجاق قفلی/ نایلون در سایزهای مختلف/ صابون خمیری/ عینک آفتابی/ آینه کوچک/ بُرس/ خودکار/  دفتریادداشت/ پتو سبک سفری/ پانچو/ نقشه مسیر و شهرهای نجف و کربلا/ پرچم ایران

 

دارویی: داروهای مورد نیاز شخصی/ قرص سرماخوردگی/ مسکن/ ویتامینها/ ضد حساسیت/ تب بُر/ ضد تهوع/

ضد اسهال

کِرِم ها: ضد آفتاب/ مرطوب کننده / ضد گزیدگی ات(کالامین D) / ضد عرق سوز (کالاندولا یا زینک اکساید)/ ضد التهاب (بتامتازون)

سلوی: دستمال کاغذی/ دستمال رول/ دستمال مرطوب/ ماسک/ پد روزانه

 

پانسمان: باند/ گاز/ پنبه/ باند کشی/ پنبه الکلی


سلام

 

این گزارش به من خیلی کمک کرد. به گمانم بتونه به شما هم کمک کنه:

 منبع: مشرق نیوز

 

برگزیده ای از مطالب گزارش (پیشنهاد می کنم کلش رو بخونید):

 

اینجا را دروازه عتبات عالیات می‌دانند؛ از قدیم‌الایام که جاده و ماشین و هواپیما نبود و کاروان‌ها با اسب و استر راهی سفر می‌شدند و مامن آن‌ها کاروانسراها بود همین مرز خسروی گذرگاهی امن برای خروج از کشور به شمار می‌رفت.مرز خسروی در 20 کیلومتری شهر قصرشیرین قرار گرفته و از طرفی نزدیکترین نقطه کشور به بغداد، کربلا، کاظمین و سامرا است دارای پایانه مجهز مسافری است که با 62 گیت ورودی و خروجی آماده ارائه خدمت به زوار عتبات است.

برای آمدن به مرز خسروی اگر از استان‌های شمال غربی راهی این مرز می‌شوید از مسیر سنندج به کرمانشاه باید گذر کنید و اگر با خودروی شخصی این مسیر را طی می‌کنید باید با احتیاط‌تر رانندگی کنید این مسیر به دلیل کوهستانی بودن جاده پیچ و خم‌های متعددی دارد و البته یک مسیر زیبا با چشم اندازهای بکر هم در انتظار شماست.

اگر هم از استان‌های شمالی، مرکزی و شرقی به سمت کربلا راهی می‌شوید و مرز خسروی را برای خروج از کشور انتخاب می‌کنید از مسیر همدان به کرمانشاه باید بگذرید که بر سر راه شما گردنه اسدآباد و گردنه بیدسرخ قرار دارد و ما بقی این راه یک مسیر هموار است تا به گردنه پاتاق در نزدیکی سرپل ذهاب برسید و برای این سفر به شما توصیه می‌کنیم برای سفری امن حتماً رعایت احتیاط در این جاده‌های کوهستانی را داشته باشید.

از استان‌ها جنوبی هم که به این مرز بخواهید سفر کنید از مسیر خرم آباد به کرمانشاه می‌رسید و بعد از کرمانشاه هم راهی شهرستان‌های غربی خواهید شد.

اما اگر از مسیر هوایی و از طریق هواپیما بخواهید نیمی از مسیر را طی کنید نزدیکترین فرودگاه به این مرز فرودگاه بین المللی شهید آیت الله اشرفی اصفهانی است که در ورودی شرقی شهر کرمانشاه قرار گرفته است.

پایانه خسروی با دو سالن رفت و برگشت مسافربری در نقطه صفر مرزی دایر است، گفت: همچنین در شهرستان قصرشیرین نیز تمام زیرساخت‌ها تهیه شده و پارکینگ‌ها مجهز به امکانات اولیه شده‌اند و عملیات تسطیح و خاک برداری در آنجا انجام شده است.

در نقطه صفر مرزی و شهرستان قصر شیرین 14 هتل برای پذیرش زوار عتبات عالیات احداث شده که شمار آن‌ها از هتل‌های موجود در مرز مهران و چزابه بیشتر است.

در برنامه تدارک دیده‌شده پنج پارکینگ بزرگ با ظرفیت بالایی در قصرشیرین در نظر گرفته شده و برنامه‌ریزی لازم برای نقل و انتقال زوار انجام شده است.

مرز خسروی این قابلیت را دارد که در هر دقیقه 120 نفر از مرز خارج شوند و 29 گیت در مرز خسروی و در عراق هم به همین تعداد وجود دارد.

مرز خسروی شمالی‌ترین مرز رسمی عبور و مرور زائران ایرانی است؛ ضمن اینکه قدیمی‌ترین مرز اعزام زائران به عراق نیز محسوب می‌شود و به این دلیل دارای امکانات بیشتری نسبت به سایر پایانه‌های مرزی عراق است.

زائران پس از خروج از ایران وارد منطقه مرزی منذریه و سپس شهر خانقین، مقدادیه، منطقه بعقوبه و سپس وارد بغداد و پس از آن به زیارت کاظمین مشرف می‌شوند.

فاصله این مرز رسمی تا بغداد (پایتخت عراق) 190، نجف 380، کربلا 315، کاظمین 203 و تا سامرا 326 کیلومتر فاصله دارد.

 

https://www.mashreghnews.ir/news/991699/%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF

 

 

پی نوشت:

1- با توجه به تجربه ی سالهای گذشته ام، نمیشه خیلی به گل و بلبل بودن گزارش مسولان شهری اعتماد کرد!!! اما، به هر حال، خروج از مرز خسروی پیشتهاد خوبی به نظر میاد!  (درباره ی اینکه آیا برای ورود هم مناسب هست یا نه، بعد از تجربه ی خروح میتونم نظر بدم. من هم الان مثل اکثر شما کاملا بی خبرم از واقعیات اونجا)

2- از شهر کرمانشاه به فصرشیرین و مرز خسروی حدود 200 کیلومتر راه هست (فاصله ی مرز تا بغداد 190 کیلومتر هست). اما هیچ اتوبوس مستقیمی از پایانه های شهر ها برای قصر شیرین یا مرز "هنوز" پیش بینی نشده است که به شدت و بسیار زیاد نکته ی مهمی هست که باید مسولان پایانه های شهری بهش توجه کنند. یا حداقل از کرمانشاه برای مرز در ایام اربعین اتوبوس مستقیم تهیه کنند (اتفاق خوبی که در مهران طی چند سال اخیر افتاده و واقعا به زائرها کمک بزرگی میکنه. ولی با توجه به جدید بودن مرز خسروی، به این وسیله (و هر وسیله ی دیگه ای که بتونم و از دستم بر بیاد) به مسولان امر اطلاع رسانی خواهم کرد که فکری به حال این ماجرا بکنند (دیروز با رئیس کل ستاد اربعین کل کشور تلفنی صحبت کردم و این نکته رو متذکر شدم. حالا از طریق رادیو محرم و بعدش رادیو اربعین و. هم این مطالبه رو اعلام خواهیم کرد).

 

باز هم فعلا همین!

 

 


سلام مجدد!

 

خب، امسال یه سری تغییرات جدید به نسبت پارسال و سالهای گذشته اتفاق افتاده:

1- ویزا حذف شده یعنی حدود 200-300 تومن از هزینه ها کم شد.

2- کرایه های عراق تقریبا دو برابر شده که کم شدن هزینه ی ویزا رو جبران میکنه!!

3- دینار امسال 10 تومن و کمتر هست (احتمالا). (پارسال کمترین حد 12500 بود و تا 14-15 تومن هم برخی خرید کرده بودند!!!)

4- مرز خسروی امسال به مرزهای خروجی اضافه شده.

5- هنوز افزایش هزینه ای برای بلیط اتوبوسهای داخلی تا مرز مشاهده و گزارش نشده است به نسبت پارسال  ;)

6- امسال از پایانه های شهرهای ایران برای نجف و حتی کربلا اتوبوس مستقیم پیش بینی شده. (اطلاعی از هزینه ش ندارم!)

 

 

فعلا همین.


سلام

نمیدونم چند وقته که وبلاگ نمینویسم.

به هر حال وابستگی زیادی به اینجا ندارم دیگه. البته به جاهای دیگه هم ندارم. ولی کلا دیگه برای کسی چیزی نمینویسم. مثل اینجا که ممکنه مخاطب احتمالی ای وجود داشته باشه.

اما.

باز ایام سفر اربعین نزدیکه و نمیشه هیچی ازش ننویسم. درسته که کلی بدهی بابت خاطرات سالهای قبل دارم. که راستش قصدی هم برای پرداختشون ندارم!!! (به گمانم همون موقع که داغ بود شاید بدرد میخورد. الان دیگه خیلیییی بیات شده)

خلاصه.

 

اگر از من بپرسند که:" برنامه ریزی برای سفر اربعین رو از کی شروع میکنی؟" حتما جواب میدم از روزی که سفر سال گذشته شروع میشه یعنی با توجه به تجربیات لحظه به لحظه ی این سفر، برنامه ی سال بعد رو میچینم

 

اما شروع مقدمات سفر* معمولا از چند ماه قبل از ماه صفر شروع میشه. که شامل: 1- چک کردن اعتبار گذرنامه/ 2- گرفتن قیمت روزانه ی دینار برای خرید ارز مورد نیاز سفر/ 3- پرس و جو از همسفرهای قدیمی که:" امسال هم هستی دیگه با ما ایشالاااا؟؟"  و مشخص کردن حدودیِ همسفرها/ 4- برنامه ریزی اولیه برای انتخاب و تهیه ی هدیه های کوچولویی که برای خانواده های عراقی همراهمون میبریم با رفقای همسفر/ 5- برنامه ریزی برای روز احتمالی حرکت با توجه به برنامه ی درسی و کاریِ همسفرهای اصلی.

 

مرحله ی دوم* شروع اقدامات اجرایی برای تهیه ی : 1- ارز / 2- مایحتاج اصلی سفر (شامل کوله و لباس و کتونی و .)/ 3- گرفتن مجوز خروج از کشور (امسال که ویزا نداریم خوشبختانه ولی ثبت نام در سامانه ی سماح اجباری شده) / 4- تهیه ی بلیط رفت یا رزرو بلیط

 

مرحله ی سوم* انتظار و ما ادراک ما انتظار. .

 

مرحله ی چهارم* و الیوم الموعود.heart

 

کربلا کربلا ما داریم می آییم.

 


سلام

 

از  هر تعلقی که گذشتم، تواناتر شدم.
هر روز چیزی را تَرْک کردم و هر روز چیزی مرا تَرْک کرد.
با هر تَرْکی، خاکِ تنم تَرَکی برداشت و چیزی از آن رویید،
بالی شاید، کوچک و شفاف و نامرئی.
پریدن با پرهایی نا پیدا مرا بی پروایی آموخت.

آخرین تمنایم سنگی است سهمگین که بر شانه هایم چسبیده است، باری که قرن هاست به ناگزیر هر زنی آن را برده است.
فردا آن را از شانه هایم  پایین خواهم گذاشت زیرا که در این کوله پشتی، توشه نیست؛ تقاضا و تمناست و آدمی زیر بار تقاضاها و تمناهایش تلف خواهد شد.
رهیدن، رنج  بسیار دارد اما پاداشی نیز دارد که آن  رنج را التیام میبخشد.

چه ناچاری دلپذیری است که راه رستگاری جز از گذشتن  نمی‌گذرد .

عرفان نظرآهاری

 


سلام

یه 22 مرداد دیگه و یه سالگرد دیگه.

 

سالگرد امسال ولی خیلی جالب و متفاوت بود.

همون محل قرار اول. و دیدن آشنایی دوووور. از بیست سال قبل. به غایت آشنا و نزدیک. انگار که امروز.

 

و همه ی حضور در مکان رو به خودش متعلق کرد. و دقایقی خوشی سپری شد.

و در برگشت، مایحتاج جشن و مهمان ناخوانده و قصه های پیچیده ای که حکماً حکمتی دارند

 

 

نهمین سالمون مبارک


سلام

یهو دلم برای وبلاگم تنگ شد.

وبلاگ ابلوموف رو خوندم و براش نوشتم و دلم برای خونه ی قدیمی خودم تنگ شد.

یادم آمد که چقدر دوست داشتم توی این محیط و جغرافیا. چقدر همسایه.

خوب بود.

گذشت.

یادش به خیر.

 

 

پی نوشت:

من همچنان خوب نیستم. (مثل همیشه!)


سلام

از شب تولدش تا امروز چیزی ننوشته ام اینجا.

انگار که کلا اینجا رو فراموش کرده باشم.

تعلق خاصی ندارم دیگه بهش.

به بیشتر چیزها تعلقی ندارم تقریبا.

این مدت دو ماه، اتفاق کم نیفتاده.

ماجراهای درگیریهای گلباد.

ماجراهای شهادت و له شدن و شلیک و سیل و زله و و و و .

حالا هم نوبت کورناست.

دانشگاه تعطیله

نشد که پست "فرصت مطالعاتی" رو ارسال کنم.

اصلا هنوز هیچی نشده. و شاید هیچ وقت نشه.

قصه ی تصادف او.

و ماجرای جور کردن پول.

و اون روز صبح عجیب. که شنیدم صداش رو که گفت:" نرجس، بهم اعتماد کن. تو بخواب. من درستش میکنم. بهم اعتماد کن." و خوابیدم و بیدار شدم و اول از عراق برایم پیام فرستاد و بعد به دست و زبان مهری.  و چقدر هر دو گریه کردیم. و چقدر با عشقمون آدمها رو گریاندیم.   عجب روزی بود.   روز معجزه ی امیرالمونین هزاران مین معجزه ی او به من

و ماجرای سفر کاری در اوج کرونا به شمال. و ماجراهای بانک ها

و کار من که راه افتاد.

و کار آنها که غقب افتاد، تا شاهد یه معجزه ی دیگه باشیم. در عرض یک هفته به همون اندازه نشدنی، که بار اول بود. و همیشه بوده ولی شد.

 

این روزها خانه نشین هستیم. و به غایت شلوغ هستم. اونقدر شلوغ که به کارهای شخصی ام نمیرسم اصلاا.

چون: مامان جان تدریس مجازی دارند و این یعنی ساعتهای بسیار زیادی رو به خودش تخصص میده

 

منم مثل همه خیلی خسته ام.

خیلی عصبانی ام.

خیلی خیلی چیزهای دیگه.

 

و تنها آرزوم: ساحل جنوبه.

 

1.30 صبح 19 اسفند 98

 

 

پی نوشت:

ئهههه!! این پست هزارم وبلاگم هست.

هزاره م مبارکheart


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

طراحي فروشگاه اينترنتي فرکام پارتی چت | چت روم فارسی پارتی چت کالای خواب جواهری پارلاهوم Tiffany Cafe Cathedral - Private page فروشگاه ساز وب پویا رشته ی حقوق James مهندسی سخت افزار